سرگرمي.sms.عكس.pdf.دانلود.موزيك و...
اين روزهايم
به تظاهر مي گذرند،
تظاهر به بيخيالي،به بي تفاوتي،
به اينكه مهم نيست زياد،
و چه سخت مي كاهد از جانم،
اين نمايش لعنتي...
گاه دلتنگ ميشوم !
دلتنگتر از همه ي دلتنگي ها !
گوشه اي مي نشينم و حسرت ها را مي شمارم و باختن ها وصداي شكستن را!
خدایا من گناهی نکرده بودم که اینک قلبی شکسته در سینه دارم . . .
گناه من چه بود که بازیچه دست این و آن بودم !
هر که آمد بر روی قلبم پا گذشت و رفت و حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد !
.
خدایا چرا در این روزها باید در حسرت عشق و محبت باشیم ، عشقی که تو در وجود همه قرار دادی و احساسی که همه بتوانند عاشق شوند !
.
خدایا نمیدانم میدانی در این زمانه همه با احساس عشقی که به آنها دادی قلبها را میشکنند و خیانت میکنند !
.
خدایا نمیدانم میدانی که عشقی که تو آفریدی دیگر آن زیبایی و وفاداری را ندارد ؟
.
خدایا نگاهی کن به عاشقان واقعی ، ببین حال آن ها را ، بگو که چه بر سر عشق آمده ؟!
میخواهی فریاد بزنم تا بشنوی صدای مرا ؟ میخواهی با صدای بلند گریه کنم تا بشنوی درد این دل تنهای مرا ؟
.
خدایا مگر عاشقان چه گناهی کرده اند که همیشه باید متهم ردیف اول باشند ، چرا باید به جای آن آدمهای بی وفا ، عاشقان محکوم به حبس ابد باشند ؟
.
خدایا میشنوی حرفهای مرا ، درک میکنی احساسات این قلب زخم خورده مرا ؟!
چرا سکوت ؟ چگونه باید بشنوم پاسخت را در جواب این دل صبور ؟!
.
خدیا اگر بخواهم از حال و روز خویش بگویم ، باید در انتظار باران اشکهایت باشم ، تا بدانی عشقی که آفریده ای و احساساتش به چه روزی افتاده ، مثل این است که برگ سبزی از شاخه اش بر روی زمین افتاده و همه بر روی آن پا میگذارند و یک برگ خشکیده همچنان بر روی شاخه اش مانده . . .!
خدایا در این چند صباح باقی مانده از این زندگی بی محبت و پوچ ، هوای عاشقان را داشته باش . . .
بــــــهانه گـــــــیر ،زبــــــــــان نفهم … دلـــــــــــم را مـیگویـــــــــم...!
آخــــــــر تــــورا از کـــــــجا برایش بـــــــــیاورم
بــه هـــرکــس مـــی گـــویـــم “تـــــو“
بـــه خـــودش مــیــگـــیــرد. ..!
امـــا نـــمـــی دانــــــد کــــــه
هــیـــچ کــس بـــرای مـن
“تـــــــو”
نـــمــی شـــود...!
قلب من تنهاست
کسی هنوز به این نتیجه نرسیده است که تنهایی ویرانگر قلب هاست
من از پینه های نفرت و تکراری که به قلب ها بسته شده است می ترسم
کسی به فکر تنهایی قلب من نیست
کسی هنوز ویرانی قلبها را نشنیده است
چراغ های کوچه ما هر شب در انزوا و سکوت می رقصند
ادم های کوچه ما با بیابان دوست اند
انها قلب هایشان در مرداب عادت ها مرده است
اما من نمیدانم که در کور سوی نور این شمع می شود به زنده بودن یک قلب ایمان داشت
من نمی دانم
تنها میدانم که قلبم تنهاست...
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت :
ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟
مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد:
مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری. ... میخوری تو و هفت جد آبادت ... خجالت نمی کشی؟ ...
جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد:
خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه می کنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم.
مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد ...
ميخندم.
ديگرتب هم ندارم.داغ هم نيستم.سرد.سرد.
ميترسم...
شايددق كرده باشم.
كسي چه مي داند.
اين روزهاشبيه شيشه ماشين شده ام.
خردوتكه تكه شده ام.اما ازهم نمي پاشم.ولي شكسته ام!
باوركن...
کسي را دوست ميدارم.....
خداوندا
از بچگي به من آموختند همه را دوست بدارم
حال که بزرگ شده ام،
و کسي را دوست مي دارم، مي گويند:
فراموشش کن.
چشم من بيا منو ياری بکن
گونه هام خشکيده شد کاری بکن
غيره گريه مگه کاری ميشه کرد
کاری از ما نمياد زاری بکن
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخواد
هرچی دريا رو زمين داره خدا
با تمومه ابرای آسمونا
کاشکی ميداد همه رو به چشم من
تا چشام به حال من گريه کنن
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخواد
قصهء گذشته های خوب من
خيلی زود مثل يه خواب تموم شدن
حالا بايد سر رو زانوم بذارم
تاقيامت اشک حسرت ببارم
دل هيشکی مث من غم نداره
مثل من غربت و ماتم نداره
حالا که گريه دوای دردمه
چرا چشمام اشکشو کم مياره
خورشیده روشن ما رو دزديدن
زیره اون ابرای سنگين کشيدن
همه جا رنگه سياهه ماتمه
فرصت موندنمون خيلی کمه
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخواد
سرنوشت چشاش کوره نمیبینه
زخم خنجرش ميمونه تو سينه
لب بسته سينهء غرق به خون
قصهء موندن آدم همينه
اونکه رفته ديگه هیچوقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخواد!
قلب من تنهاست
کسی هنوز به این نتیجه نرسیده است که تنهایی ویرانگر قلب هاست
من از پینه های نفرت و تکراری که به قلب ها بسته شده است می ترسم
کسی به فکر تنهایی قلب من نیست
کسی هنوز ویرانی قلبها را نشنیده است
چراغ های کوچه ما هر شب در انزوا و سکوت می رقصند
ادم های کوچه ما با بیابان دوست اند
انها قلب هایشان در مرداب عادت ها مرده است
اما من نمیدانم که در کور سوی نور این شمع می شود به زنده بودن یک قلب ایمان داشت
من نمی دانم
تنها میدانم که قلبم تنهاست...
روي قلبي نوشته بودن شكستني است،مواظب باشين.
ولي من روي قلبم نوشتم:
شكسته است،راحت باشيد!
ﻣــﻦ ﺍگــر مـی خـﻨـﺪﻡ ﺗـﻨـﻬﺎ ﺑـﻪ ﺍﺟـﺒـﺎﺭ ﻋـﻜـــﺎﺱ ﺍﺳــﺖ ﻭگـرﻧﻪ بی تو…
مــن ﻛـﺠـﺎ؟
خــنــدﻩ ﻛـــﺠــﺎ؟
بعضی وقتا به یه نُقطه ای میرسی،
که دیگه نمیتونی بری سر ِ خط ؛
همون جـآ تموم میشـی !!
خدايا!
ارام تر نيازي به زمين لرزه نيست.كاخ آرزوهاي اين مردم با تلنگري هم فرومي ريزد.
لـعنـتی!
بـگـذار قلــبت بـرای یک نـفـر تپـــــنده باشد،
نـــه برای هـــــمه دونــــــــده باشــد!
چه فرقي دارد پشت ميله ها باشي يا در خيابان هاي شهر در حال قدم زدن،
وقتي كه ارزوهايت در حبس باشند.
شب من پنجره اي بي فردا!
روزمن قصه بي فردايي ما!
مانده برخاك واسيرساحل!
ماهي ام!
ماهي دورازدريا...